عشق من طاها

سه سال و هشت ماهگی

سلام گل پسر نازم عمر مامانی امروز تونستم بعد از مدت ها سر فرصت بیام و یه مطلبی بنویسم اخه واقعا بعضی وقتا که فراموش میکنم ناراحت میشم . عشق مامان جون که الان خواب هستی و کم کم میخای بیدار بشی.مامان و بابا خیلی خیلی دوست دارن خیلی زیاد دیگه کم کم باید خودمون رو واسه مهمون جدید آماده کنیم داداش کوچولو رو میگم به زودی میاد پیشمون و قراره رفیق تو بشه.الان که خیلی ذوقش رو میکنی و منتظر اومدنش هستی.مطمئنم پسرم با درک بالایی که داره دوستای خوبی میشن. نفس مامان دیروز رفتیم خرید و برای داداشی لباس خریدیم البته نه زیاد چون از لباسایی که برای تو خریده بوده خیلی مونده و من همونا رو گذاشتم برای داداشی.برای پسرم یه حوله تن پوش خوشگل خریدم.با ی...
24 مهر 1398
1